پيام دوستان
+
اين فيد را ميزنم. در تاريخ 1400/1/26 بعد از اولين افطاري که در ماه رمضان خوردم.توي جايي که براي اولين بار دست به قلم که نه به کيبرد بردم. توي جايي که لذت بخش ترين ماه رمضون هاي مجازي زندگيم رو با واقعي ترين آدم هاي مجازي زندگيم صحبت مي کردم. هم توي عمومي و هم براي من نوجوون اون روزا يکم توي خصوصي. تو مُردي پارسي بلاگ و هيچ اميدي به احيايِ تو با آدماي قديمي نيست! ولي هنوزم خيلي دلم برات تنگ ميشه.
هما بانو
03/12/19
يک فنجان آرامش
سلام،ماه رمضون بر شما مبارک،انشاالله ازين ماه بيشترين بهره رو ببريم،در ضمن پارسي نمرده.ما بچه هاي پارسي کم لطف شديم:)@};-
+
جاي تمام کاربر هايي که نيستند خالي !
دلم براشون خيلي تنگ شده
حتي بعضيا که باهام مشکل داشتن يا ميگفتن ازم بدشون مياد
ديشب داشتم پيام خصوصي هام رو ميخوندم
خيلي از خاطرات برام زنده شده
خاطرات چندين سال زندگي در دنياي مجازي
با بعضي از کاربر ها هيچ ارتباطي جز اين پيام رسان نداشتيم
حيف شد.
کاش نميرفتن.
هما بانو
03/12/19
+
ديگه کم کم بايستي خودمونو آماده کنيم واسه عيد ...
شما آماده اين؟ ... خونه تکوني کردين؟ ... سلموني نرفتم هنوز ...
يک نگاه به سال 92 انداختين؟ ... به چيزايي که ميخاستين رسيدين؟ ... خوب بود امسال؟



.:راشد خدايي:.
02/1/7
برا من که سال خوبي بود ... الحمدالله ... ولي خدايي دوباره 7 تومن پول آرايشگاه دادن واسه عيد زوره! :) ... اخيراً 7 تومن دادم موهامو کوتاه کردم!
سال بدي نبود ، خيلي هم خوب نبود برام ! سلموني كه نرفتيم هنوز ! تو اتاق بنده خونه تكوني اصلا معني نمي ده !
+
مادر گرامي اومدن ميگن بذار ببينم چي داري مينويسي تو اينترنت آخر شبي :دي :دي :دي
.:راشد خدايي:.
02/1/7
+
تاريخ پارسي بلاگ برام دوست داشتنيه
يه مدت مربوط ميشه به دعواي اساتيد قلم با پارسي نامه
بعدش تاريخ به فيد هاي الکي خدافظي و قهر رسيد که خودمم فکر کنم زدم.
يه روزايي هم يه عده از دخترا قرار گذاشتن باهم يه ساعت بريزن پارسي فيد بزنن، که اينم مقطعي بود و گذشت!
رسيديم به اين اواخر
که همه فيدا شد، مادر هما برگرد!
مادر هما هم که برگشت!
الان يه عده فسيل اومدن هي فيد ميزنن که کي ما رو ميشناسه؟!:)

freand
97/8/22
+
فايدهي ديگه قطع اينترنت اينه که الان اگر اينيستا بود بايد قيافه نحس استقلالي ها رو تحمل ميکردم که اون تير به اون قشنگي رو نديده بودن داشتن شر و ور ميگفتن تو استوري ها.
*مرگ بر آمريکا*
98/9/17
*ري را
98/5/19
{a h=roozayebarani}:باران:{/a} سلام، خير خواب طولاني نبوده، ايده از يک خواب گرفته ميشه، ادامش داستان کردنش هست، چون براي جشنواره هاي بيشتر الان ديگه داستان مينويسم بايد يک تعداد حداقل کلمه اي را رعايت کنم
خانم مهندس
98/5/6
+
گاهي وقت ها
دلم تنگ مي شود
براي همه ي کساني که يکروز با هم دعوا داشتيم !

*محمد سعيد*
97/9/26
+
سلام
حدود دو هفته است که گوشي همراهم نيست
کربلا جايش گذاشتم
يعني از جيبم افتاد
دو فرد عرب زبان آن را پيدا کرده و به يک ايراني ميدهند
ايراني مذکور کمي شل بود و پست کردنش به طول انجاميد،
تا به تعطيلات رسيد.
هم اکنون در خماري بي گوشي بودن به سر ميبرم
و اين خماري اينقدر به بنده فشار آورده که دارم اينجا فيد مينويسم
و هيچ چيزي عجيب تر از اين نيست :)
حلول ماه ربيع بر شما عزيزان مبارک باشد

*محمد سعيد*
97/9/26
+
به نظرم با اين مزخرفات ادبي که هر روزه در حال توليد شدن در مورد سکوت هست تا چند سال بعد کسي قادر به صحبت کردن نباشه.
*محمد سعيد*
97/9/26
+
شما يادتون نمياد
ولي يه زماني تو خصوصي دختر و پسراي اينجا باهم قرار دوستي ميذاشتن : )
بعد موقعي که اين پيام رو به صفحه خصوصي اضافه کردن ، يه تعدادي از افراد با خوندن جمله اول تشنج کرده بودن بعضي ها هم سکته کردن هنوز تو کمان ! : )

*ليلا*
97/8/24
{a h=barankorea} آناهيتا {/a} چي از روز اول تو پارسي بوده ؟ اين پيامه ؟ نه نبود : ) من شاهدم که نبود : )
{a h=roozayebarani}Baran{/a} اين اسکرين شات بوده ، که اپلود شده بود و الان پريده همون پيام هست که ميفرمايند : )
+
يکي از موضوعات جالب حول کاربر هاي نوجوان دختر پارسي بلاگ و حتي بعضا " جوان که اينا از گفتن *داداش* به بعضي از کاربران گذشتن و بار ها ديده شده به بعضي کاربر ها، اعم از مطرح و غير مطرح خطابه *عمو* ميکنند : )
در آينده اي نه چندان دور رونمايي از *دايي *هم در پارسي خواهيم داشت ؟!
بابايي و ماماني چطور ؟!
*پوريا نوشت : من هم دوست دارم عمو بشوم ، چطور و چگونه؟!
در فيد هاي بعدي *

آقوي مهندسم
96/4/27